مرد حدود 40-45 سال خطاب به نفر پشت سریش در خصوص وضع حجاب زنان و دختران بحث می کردند : آقا این چه وضع حجابه دولت مقصره آقا باید یه فکری به حال این شرایط بر دارند همین افراد هستند که با این لباس و وضع آرایش میان بیرون و جوون ها رو به انحراف می کشونند ....
طرف حسابی داشت از این شرایط گلایه می کرد و ناله می کرد مخاطبش هم از اون مشتاق تر در جوابش گفت : بله آقا حق با شماست شما برای مثال همین دختر بچه رو ببینید که به درخت تکیه داده این بچه با این شرایط الانش خوب بزرگ بشه میشه یکی مثل همین دخترهای بد حجابی که شما میگید باید قبول کنیم دولت مقصر والدین هم مقصرن باید به این بچه یاد بدهن حجاب چیه این بچه که نمی فهمه از این شرایط و لباس خوشش میاد دیگران هم می بیننش براش ذوق می کنن و قربونش میرن از همین کودکی این ظاهر رو باعث تشویقش می دونه و خوشش میاد بزرگ که بشه میشه بد حجاب یا بی حجاب .

(( دختر بچه حدود شش هفت ساله کفش بوت بچگونه با شلوار لی تنگ ، صورت معصومانه مهربونی که کمی آرایش هم داشت با لباس دامنی و یه روسری کوتاه که موهای بلندش رو بافته بودن و انداخته بود روی شونه هاش به درخت کنار جوی آب تکیه داده بود )) مرد شاکی همونطور که داشت حرفهای مخاطبش رو در خصوص دختربچه می شنید سرتکون می داد و نیم نگاهی هم به دختر بچه داشت . ساکت شد و دیگه چیزی نگفت . نوبتش شد نانش رو گرفت و به سمت دختر بچه رفت و گفت : باباجون بریم ... !!!



من و شما در قدم اول باید قبل از اینکه انگشت اشاره به سمت دیگران نشانه بریم خودم رو بررسی کنیم . باید از خودمون شروع کنیم . مادر خواهر همسر دوست خودم رو کمک کنیم تا خوب و بد رو درک کنه . شاید امر به معروف و نهی به منکر در جامعه و برای غریبه مشکل باشه ولی برای آشنا و دوست و اطرافیانمون باید راحت باشه . اگر واقعا به خانواده اهمیت می دیم باید به همه چیز حال و آینده اونها اهمیت بدیم .
دختر و پسر باید با اصول و قواعد اسلامی درست پوشیدن و درست در جامعه ظاهر شدن رو بیاموزند و اولین آموزشگاه خوده خانواده هستش . والدین برای فرزندان خواهر و برادر بزرگتر برای کوچکتر ها ....

+ / دوشنبه 7 دی 1394/ 18:47 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

برداشتن حجاب از سر تو مقدمه ای می شود بر برداشته شدن
حجاب از چشمان دیگران...

+ / دوشنبه 7 دی 1394/ 18:46 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


اگه دو خط دو طرف عدد قرار بگیرن عدد رو مثبت می کنن.

حتی اگر منفی باشد.

دو خط که اسمشان قدر مطلق است.

چادر من قدر مطلق من است.

چه خوب باشم چه بد از من انسانی خوب می سازد.

یادم باشد قدر مطلق عدد را مثبت جلوه نمی ده.

بلکه عدد را مثبت می کند.

+ / چهارشنبه 2 دی 1394/ 20:36 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

خـــــــدایــــآ!

بنــــدگــانـــے هســتـــند کـــه دسـتــ رد

بـــر تــــن پـــوش شیـــطـــآن زده انـــد...

آنـــهـــآ بـــرآ ے تـــو تیــپــ زده انــــد!

مـــگــر غــیــر از ایـــن استـــ ؟

بگـــذار نپســـندنـــشان..

آنــــها را چـــه بــــه نــگــاه غیــــر؟

همیـــن کــــه بنــــده ےخـــوش تیـــپـــ

تـــــو هســـتنــد آنــهـآ را بـــس اســتـــ.

+ / چهارشنبه 2 دی 1394/ 20:32 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

این پستو میذارم فقط به افتخار محدثه جون که تلاش میکنه راه درستو نشون بقیه بده

من بهت تبریم میگم و واقعا ب این اراده و تلاشت قبطه میخورم

و واقعا جای تحسین داره

محدثه جون لطف داره همیشه ب وب منم سرمیزنه و کامنت میذاره

اینم ی خسته نباشید واسش

اینم ادرس وب این دوست گلمون:

http://parvaz-club.avablog.ir

+ / چهارشنبه 2 دی 1394/ 15:57 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

چادری هایی را میشناسی که حرمت آن را نگه نمیدارند.

باور کن این قانع کننده نیست برای چادر نداشتن ِ تو.

حال که اینقدر دلسوز ِ حریم ِ چادری...حال که دلت پاک است

تو حرمت ِ حجاب ِ زهرا (س) را نگه دار...و به همه ثابت کن:


همه ی چادری ها بد نیستند!!

+ / چهارشنبه 25 آذر 1394/ 19:59 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

یه سلامی هم بکنیم به اون دوستایی که میگفتن کوووووووووووو تا آخر ترم،

حالا رسیدیم به همون کوووووووووووووووووو...

پیاده بشید و از مناظر لذت ببرید...

+ / چهارشنبه 25 آذر 1394/ 19:57 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


سلام بچه هاااااا

وااااااااااااایییی بیچاره ام.فردا میخواد زیست ازم بپرسه ادبیات هم همینطور

میخوام موهامو بکنم اصن

البته هر روز این برنامه هس دیگه

اصن ما تعجب میکنیم یه روز امتحان نداشته باشیم...

بخداااااااااا

گگگگگگگگگگگگ

دعاکنید دیگه

تا حالا نگفته بودم اما دیگه طاقتم طاق شده دیگه

امشب وااقعا حوصله درس خوندن نداارم خو

+ / دوشنبه 23 آذر 1394/ 21:26 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

+ / پنجشنبه 19 آذر 1394/ 20:28 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

+ / پنجشنبه 19 آذر 1394/ 20:26 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

+ / پنجشنبه 19 آذر 1394/ 20:18 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

ما اگر ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ، ﻧﻘﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ ، ﺧﻄﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ


ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﺎﻥ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶ ، ﺷﻮﺧﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ


رفتار های دخترانه و کودکی های شاد هم داشته ایم ...مثل همه


ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﺗﺌﺎﺗﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ، ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺖ ...


ﮐﻮﻩ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ، ﻋﮑﺲ ﻫﺎﯼ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ، ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ...


ﭘﺎﯼ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻫﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ !


ﻣﻦ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺩﺍﺭﻡ.


ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ، ﭘﺎﺭﮎ ﺭﻓﺘﻨﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ ...


ما هم احساس داریم و هستند کسانی که عاشقانه دوستشان داریم


ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺎ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﻫﺎ...؟؟؟



ﻣﻦ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ !ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯾﻢ


ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﻤﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ،


ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺣﻼ‌ﻟﯿﺖ ﺍﺯﺕ ﻧﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ،


ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﯿﺎﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻨﺪ ...

+ / پنجشنبه 19 آذر 1394/ 20:07 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

Image result for ‫عکس نوشته رحلت پیامبر‬‎

+ / چهارشنبه 18 آذر 1394/ 23:14 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


  • تا جهان را نوشت و بر پا کرد

کربلا را بهشت ، دنیا کرد

 عشق میلیونے حسینے را

اربعین مے شود تم
  • تا جهان را نوشت و بر پا کرد

    کربلا را بهشت ، دنیا کرد

    عشق میلیونے حسینے را

    اربعین مے شود تماشا کرد...
    .
    .
    ***لبیک یا حسین***

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:46 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /



    به سلامتی پسری که دختر خانوم با حجاب میبینه میگه ان شا الله خوشبخت بشه
    به سلامتی دختری که سنگین و با شخصیت تو خیابون راه میره نشونه یه دختر ایرونیه
    به سلامتی دخترای با حجاب که کسی نمیتونه بهش بی احترامی کنه
    به سلامتی پسری که ناموس مردم ناموس خودشه سر به زیر راه میره
    به سلامتی پسری که دختر آرایش کرده میبینه سرشو میندازه پایین چشماشو درویش میکنه
    به سلامتی دختری که برای چادر بی بی فاطمه زهرا احترام قائله
    به سلامتی پسری که سینش مهر سینه زنی حضرت ابوالفضل خورده
    به سلامتی پسرای غیرتی و دخترای با اصالت که با حجاب خیلی خشگلترن

    ♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:44 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /



    سر تا پایم را خلاصه کنند میشوم "مشتی خاک"
    که ممکن بود "خشتی"باشد در دیوار یک خانه
    یا "سنگی"در دامان یک کوه
    یا قدری"سنگ ریزه"در انتهای یک اقیانوس
    شاید"خاکی"از یک گلدان
    یا حتی "غباری" بر پنجره
    اما مرا از این میان برگزیده اند
    برای "نهایت"
    "شرافت"
    برای "انسانیت"
    و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای
    نفس کشیدن
    دیدن
    شنیدن
    فهمیدن
    و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
    من منتخب گشته ام برای
    "قرب"
    برای "رجعت"
    برای "سعادت"
    من مشتی از خاکم که خدایم اجازه داده
    به "انتخاب"
    به "تغییر"
    به "شوریدن"
    به "محبت"
    وااای بر من
    اگر قدرررر ندانم

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:43 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /



    "فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم"
    ·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
    یک سؤال اساسی
    و یک جواب منطقی
    ♥♥♥
    سؤال :
    از عالمی سوال شد:چه اشکالی دارد که انسان به جنس مخالف نگاه کند و لذت ببرد؟

    پاسخ :
    نگاه به حسن جمال جنس مخالف ضررهایی دارد که به طورخلاصه اشاره می شود:
    1_ می بینی ، می خواهی، به وصالش نمی رسی، دچارافسردگی میشوی…! .
    2_ می بینی، شیفته می شوی، عیب ها را نمی بینی،
    ازدواج میکنی، طلاق می دهی.! .
    3_ می بینی ، دائم به او فکر می کنی، از یاد خدا غافل می شوی، از عبادت لذت نمی بری.!
    .
    4_ می بینی ، با همسرت مقایسه می کنی،ناراحت می شوی، بداخلاقی می کنی.! .
    5_ می بینی، لذت می بری، به این لذت عادت می کنی، چشم چران می شوی،
    در نظر دیگران خوار می گردی.! .
    6_ می بینی ، لذت می بری، حب خدا در دلت کم می شود،
    ایمانت ضعیف می شود.! .
    7_ می بینی ، عاشق می شوی، از راه حلال نمی رسی،
    دچار گناه میشوی.! .
    لذا اسلام در یک کلمه می گوید : ""نگاهت را از جنس مخالف نگاهدار""

    .

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:42 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /



    چرا چادر؟؟؟ دختری از عالمی پرسید : من با مانتو و روسری یا شال حجاب خودم رو دارم چرااااااا

    چااااادر سرم کنم؟؟؟ عالم گفت : دوست داری اون دنیا مورد شفاعت حضرت زهرا باشی؟ دختر

    گفت : بله عالم گفت : هر چه شباهت بیشتر...شفاعت بیشتر!

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:40 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /




    انقدر چادریا رو دوست دارم ❤
    چون هدیه حضرت زهرا رو نگه داشتن
    ·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
    دوست دارم چادرم مد روز باشه با همه ی سادگیش...
    دوست دارم دیگه هیچ وقت کسی از سر ترس و اجبار چادر سرش نکنه...
    دوست دارم چادریا عاشق چادرشون باشن...
    دوست دارم شهرمون بوی حضرت زهرا (س) بده...

    ♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:32 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

    + / پنجشنبه 12 آذر 1394/ 21:31 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    تو تاکسی نشستیم.

    رادیو می گه: یه آقایی پیامک داده ان که چرا خانوما کفش اسپرت می پوشن

    اما ما کفش پاشنه دار خانوما رو نمی پوشیم؟

    بغل دستیم می گه:

    ابرو که بر می دارن...

    مو که رنگ می کنن!

    مصرف لوازم آرایششون هم که بالا رفته...

    یهو کفش پاشنه بلند هم بپوشن دیگه...راحت!!

    + / شنبه 7 آذر 1394/ 21:21 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

    گفت: آخه این چیه سرت کردی؟! مثل اُمُّل ها...


    مثل اینکه قرن ۲۱ ایم ... شبیه مردم عصر حجر می گردی!!


    گفتم: واقعاْ ؟! عصر حجر یعنی کِی ؟!

    گفت: چه میدونم... ۱۴ قرن پیش!

    گفتم: ۱۶ قرن پیش عصر حجرتره یا ۱۴ ؟!

    گفت: معلومه ۱۶

    گفتم: پس شما با این حساب باید اُمُّل تر باشید که مثل مردم ۱۶ قرن پیش می گردید!


    اونم زمانی که بهش می گفتن عصر جاهلیت!! دیگه از اسمش هم پیداست که چقدر اُمُّلیه...

    دیگه پی اش رو نگرفت گذاشت رفت...
    .
    .

    .
    «و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی - احزاب ۳۳»

    و به همسرانت بگو خود را مانند زنان جاهل نیارایند

    + / شنبه 7 آذر 1394/ 21:17 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    ن داستان واقعی خیلی زیباست ،حتما بخونید!

    دختر بی حجابی بودم.....
    کلا اعتقادی به حجاب نداشتم ،به محرم و نا محرم.به حجاب ....

    برام بی اهمیت بود،سفت و سختم پای خواستم بودم.

    اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.

    کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.

    کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه.

    مشهد زیاد قسمتم میشد .میرفتم حرم.

    یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم

    یادم میرفت اصل قضیه چیه .

    نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه

    کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم

    یه هفته مونده بود به سفر

    نمیدونم چرا.ولی یهو به دلم افتاد

    پیش خودم گفتم

    اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟

    کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو..

    تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم!

    آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم

    یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت:

    ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه

    گفتن جای خالی داره؛میری؟

    هنگ بودم پشت تلفن .....بخدا گریم گرفت

    گفتم حتما...معلومه که میرم

    به مامان و بابا و خواهرم گفتم:

    من ترکیه نمیام .....میخوام برم کربلا!

    مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر..

    من باید برم کربلا!

    باید! ......به دلم افتاده......

    خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم.

    گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا

    پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن

    خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه

    در عرض۶ روز راهی کربلا شدم…

    نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم.

    میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو

    وقتی رفتم....

    کدوم مد؟کدوم تیپ؟ .

    روز ولادت امام علی (ع) نجف

    ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین

    نیمه رجب کربلا

    پنجشنبه شب کربلا

    خدای من کجا بودم...با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین.

    روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم

    همش بی دلیل گریه گریه…

    اصن نمیدونم چه حالی بود...

    من فقط گریه میکردم

    یه حاج آقایی تو کاروانمون بود

    بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم...الان از همه چی افتادم...

    گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی…

    آقا اینو که گفت من گریه گریه...

    گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام

    زیر قبه امام حسین نماز خوندم...اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد..

    دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم.

    هی درگیر بودم

    انتخاب سختی بود

    واقعا حجاب برام سخت بود

    اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم

    گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم...حس میکنم خودت با دستای خودت

    چادر سرم کردی

    از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم

    الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره

    کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین

    یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین

    کلی گریه کردم ازخوشحالی

    رفتم حرم امام حسین

    تا ۳ شب اونجا بودم

    روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود

    بلند شدم برم...رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست

    کیفمو دزدیدن ......پولش مهم نبود

    میدونی چی عذابم داد؟

    اینکه اون برگه توکیفم بود

    ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم .....همه بهم نگاه میکردن

    مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛

    گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود

    تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم

    بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین

    ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم

    یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده

    بیا این کیفت...........کیفو باز کردم
    هیچی تو کیفم نبود..........،جز اون برگه..



    هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم ولی میشه کربلا باشه؟؟


    + / پنجشنبه 5 آذر 1394/ 20:59 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    ارزش یک دختر را خدایی میداند که او را در سنین کودکی برای عبادت برمیگزیند.

    پیامبری میداند که فرمود: دختر باقیات الصالحات است.

    امام صادق (علیه السلام) میداند که فرمود: پسران، نعمت‏ اند و دختران خوبى.

    خداوند، از نعمت ‏ها سؤال مى ‏کند و به خوبى‏ ها پاداش مى‏ دهد .

    ارزش دختر را خدایی میداند که هرکسی را لایق دیدن جسمش نکرد.

    ارزش دختر را خدایی میداند که به بهترین مخلوقش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دختری عطا کرد که هدایت یک جهان به عهده ی فرزندان اوست.

    " انا اعطیناک الکوثر "

    و این هدیه ی الهی، یک دختر بود...

    این روزها، فاطمی زیستن برای دختران جامعه ما بسی دشوار است.

    چرا که دشمن نیروهایش را متمرکز کرده که دختر امروز، فاطمی نباشد...

    فاطمی نباشد که مبادا مادر کودکانی چون حسین شود.

    یا نمیخواهد دختر امروز همچون حضرت معصومه (سلام الله علیها)، اسوه ی دانش و مظهر فضایل و کرامات باشد...

    میخواهد دختر امروز، زینبی نباشد...

    زینبی نباشد که مبادا صبر و استواری را از زینب بیاموزد...

    زینبی نباشد که مبادا مبادا ...

    + / پنجشنبه 5 آذر 1394/ 20:56 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

    Image result for ‫چادر زیبای من‬‎



    وᓆـتے ᓄـشڪے ᓄــב باشـہ פֿـوبـہ وᓆـتے رنگ ᓄـانتو شلوار باشـہ פֿـوبـہ
    وᓆـتے رنگ عشـᓆــہ פֿـوبـہ
    وᓆـتے رنگ ڪت و شلوار باشـہ با ڪلاسـہ
    وᓆـتے لبا๛ هاے شب تو ᓄـهـᓄـونے ها ᓄـشڪے باشـہ باڪلاسـہ
    اـᓄـا
    وᓆـتے رنگ چاـבر ᓄـלּ ᓄـشڪے شـב
    بـב شـב
    اـᓅـسرבگے ᓄـے آورב
    בنبال פــבیث و روایت ᓄـے گرבنـב
    ڪـہ رنگ ᓄـشڪے ᓄـڪروهـہ
    ᓄـشڪے تا جایے ڪـہ براے لبا๛ هاے شـᓄـا بوב פֿـوب بوב و باڪلا๛ بـہ ᓄـا ڪـہ رسیـב بـב شـב
    ᓄـלּ و ᓄـتهـᓄ ᓄـے ڪنیـב بـہ اـᓅـسرבگے بـہ בل ᓄـرבگے
    و ᓄـלּ توے زنـבگے בنبالـہ لـפـظـہ اے هستـᓄ ڪـہ اـᓅـسرבگے گرᓅـتـᓄ بـہ פـڪـᓄ شـᓄـا
    چرا פـجاب را ᓄـساوے با اـᓅـسرבگے ᓄـے בانیـב!
    בوست בارᓄ چاـבر ᓄــב شوב
    ᓄـشڪے رنگ عشــᓆ باشـב
    عشــᓆ بـہ פֿــבا بـבوלּ اـᓅـسرבگے

    + / چهارشنبه 20 آبان 1394/ 15:50 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    + / يکشنبه 17 آبان 1394/ 16:47 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

    بلوز سفید تمیزوقشنگی با یک دامن سرخ تنش بود.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش را
    شانه می کرد.گفتم ː<مزاحم شدم.جایی می خوای بری...؟>
    گفت ː<جایی که نه اما...>حرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت.
    همین طور که با من حرف می زد صورتش را آرایش کرد.ملیح و زیبا شده بود.کم کم نگران شدم,
    نکند مهمان دارد و من بی موقع مزاحمش شده ام.بین رفتن و ماندن مردد بودم که بوی عطر خوشی
    فضا را پر کرد.<یادته!این عطررو خودت برای تولدم خریدی...>
    وقتی حسابی مرتب و خوش بو شد.آمدوکنار من نشست تصمیم گرفتم بروم.
    گفتː<کجا؟من که جایی نمی خوام برم,فقط ساعت 05ː12 دقیقه قرار دارم...>
    بعد به ساعتش نگاهی انداخت.ساعت 05ː12 دقیقه بود.سجاده نماز را پهن می کرد تازه فهمیدم
    با چه کسی قرار دارد... .
    امام علی(ع)ːبهترین لباس,لباسی است که تورا از خدا به خود مشغول نسازد.

    + / پنجشنبه 14 آبان 1394/ 0:10 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /

    بدحجاب! بی حجاب! معذرت! معذرت!
    من از جانب تمام کسانی که شعار دادند "مرگ بر بدحجاب" از تو معذرت می خواهم.
    من از جانب تمام کسانی که شعار دادند " ملت ما بیدار است، از بدحجاب بیزار است" از تو معذرت می خواهم.
    من از جانب تمام کسانی که فعل تو را از خود تو جدا نکردند، معذرت می خواهم.

    حجاب ، دختران با حجاب ، راهنمایی و نصیحت حجاب ، چادر

    من می دانم که تو اگر اهمیت و فلسفه ی حجاب را بدانی، به حجابت از من هم پایبندتر خواهی بود.
    من می دانم که اگر ظاهر امروز تو این است، من نیز بسیار مقصرم که اگر من توانسته بودم منطق و احساسم را راجع به حجاب به تو منتقل کنم، ظاهر امروز تو این نبود.
    من می دانم که اگر در فرهنگ سالمی که حکم اکسیژن را دارد، نفس کشیده بودی، ریه های عفافت غبار نمی گرفت.
    من می دانم که اگر عمق نقشه ها و اهداف دشمن و تلاش شبانه روزی شان را برای تاراج حیا می دانستی، مشتی محکم بر دهانشان می کوبیدی.

    عزیز دلم!
    اسلام را با آن چیزی که من و امثال من می گوییم و عمل می کنیم، نشناس!
    حساب اسلام را از جامعه ی مسلمین جدا کن! که اگر ما به اسلام درست عمل کرده بودیم، پاکی همه جا را فرا می گرفت!

    عزیز دلم!

    اگر آن قدر نتوانسته ام تو را دوست داشته باشم، و این دوست داشتن را به تو نشان دهم، که تو با تمام وجود دریابی که برایم عزیزی و برای همین است که اعتقاد دارم باید از گوهر ارزشمند وجودت پاسداری شود، مشکل از من است!

    + / پنجشنبه 14 آبان 1394/ 0:07 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    + / پنجشنبه 14 آبان 1394/ 0:02 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    + / پنجشنبه 14 آبان 1394/ 0:01 / zeιɴαв jooɴ•.¸✿ /


    I Love My Hijab (: