دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟
گفتم:ببخشید چی واقعا؟
گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟
گفتم:بله
گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن!!
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!
گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟
خب دووووووستان
میخوام یه سرگرمی باحال روبهتون معرفی کنم
((باشگا پرواز))
خب.1-شبکه دو روبزنید.2-پیام نمای شبکه دورو باز کنید3-صفحه570 که افتابگردونه اما برای باشگاه پرواز صفحه 655 روبزنید دخترونه اس.وقسمت بعدشم پسرونس.
من که عااااااشـــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــق باشگاهم
یه فضای دوست داشتنی واسه تموووووم نوجوونا♥♥♥
خب دیگه برید حالشوببرید
چــه لذتی دارد این حجاب !
چه لذتی دارد وقتی سیاهی چادرم دل مردهایی که چشمشان
به دنبال خوش رنگترین زنهاست را میزند
چه لذتی دارد وقتی مردهایی که به خیابان می آیند تا لذت
ببرند ذره ای به تو محل نمیگذارند
چه لذتی دارد وقتی در دانشگاه , خیابان و ... راه
میروید و صد قافله دل کثیف !!! همراه شما نیست
چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظرهای ناپاک و افکار
پلید مردان شهرتان نیستید
چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهی گیری شیطان
برای به دام انداختن مردان شهر نیستید
چه لذتی دارد وقتی که میتوانی اطاعت
خدایت را بکنی نه هوایت را ...
چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه میروید در حالی که
یک عروسک متحرک نیستید یک انسان رهگذرید
چه لذتی دارد این حجاب !
خدایــــــــا ! لذتم مدام بـاد ...
عمر من هم پاییزی دارد...
وقتی همه ی رنگ هایم را از دست می دهم ...
حال که به اختیار طبیعت پاییزی در راه است،
چرا بهار روحم را نابود کنم ... ؟
··ﺤﺠﺎﺏ ﻣﻦ··
دست درازی به روحم را محدود می کند
و بهاری ابدی برایم به ارمغان می آورد ...
تا بحال به خود اندیشیده ای...؟
به گوهـــــر وجودی ات
؛
به عــزت درونـــﮯ ات ؛
زیــــبایـﮯ کنونـﮯ ات
به مروارید چـﮯ ...؟!
اندیشیده ای ...
به ارزشش
به زیبایی بودنش ؛
به کمیاب بودنش ؛
محبوب بودنش
اری...
درست فهمیدی !!
تو مرواریدی هستـﮯ زیبا در پوشش چادری زیباتر
مروارید باش تا همیشه محبوب باشی ... نه چون سنگ ساحل در دسترس همگان
" مـــن...! "
فقط برای خودم هستم
خودِ خودم...
نه عروسکی ام و نه محتــــــاج نگاهی
برای تو که صورتــ
ـــهای رنگ شده را می پرستـــی نه سیرت آدمها
را ،
هیــــــچ ندارم...
راهت را بگیر و برو....
ﺣﻮﺍﻟﻲ ﻣﻦ ﺗﻮﻗﻒ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ...!!
دستــآن گرمــش ،گرمــتر از دستــآن پدرمـ نيــست.
آغــوش آرامـَــش، آرامــتر از آغــوش مــآدرمـ نيست.
حرفــ هاي عاشقانه اش،عاشقانه تر از حرف هاي معــبـودمـ نيست.
هيچگاه عشق را نفهميده اند،
آنهــآيي كه در لابه لاي صورت ها و اندامـ ها در پي آن بــودند
عشــق اَبـَدي ست ،نــه دو ساعتي
اين هــآ را خوب مي دانند
دختــرآن ســرزمـــين مــن...
همه چيزش درست بود
فكر ميكرد باحجاب است
فكر ميكرد نماز خوان است(1)
فكر ميكرد كارش درست است
فكر ميكرد به بهشت مي رود!(2)
امــّـــا
امـــــآن از غفلت!
همه اش در حد يك فكــــر بود.
نه تنـــها،
بهشــت خود را به كوهــان شتــري فروخت،
بلـــكه
لـعنـتِ هميشگي را هم به اِزايـــش خريــده بـود(3)
1.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله : زماني که ديديد زناني موهاي سر خود را مثل برآمدگي پشت شتر نموده و در ميان نامحرمان ظاهر مي شوند، به آنها بگوئيد که نمازشان قبول نيست.«کنزالعمال/ ج 16/ ص 392»
2.پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله : دو گروره از دوزخيان را ديدم که در اين زمان هنوز نيامده اند ... زناني که پوشيده ولي برهنه اند .... سرهايشان را مانند کوهان شتر برجسته مي کنند، اينان به بهشت نمي روند و بوي بهشت را که از فاصله اي بسيار زياد به مشام مي رسد، استشمام نمي کنند. «ميزان الحکمه/ج1/ص530»
3.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله: در
آخر الزمان از ميان امت من زناني خواهند آمد که پوشش دارند اما برهنه اند و
بر سرهايشان بر آمدگي مانند کوهان شتر خراساني وجود دارد ... پس آنان را
لعنت کنيد که ملعونند. «صحيح مسلم /ج6/ص168»
اينجا كلاس ِ درس ِ(!) ماست
اينجا يك ترم بالاتر كه مي روي
✘ مانتو و مقنعه ات بالاتر مي رود
اينجا يك ترم بالاتر كه ميروي
✘ به قول معروف كلاسَت بالاتر مي رود
اينجا يك ترم بالاتر كه مي روي
✘ روابط اجتماعي ات(با آقايان) بالاتر مي رود
اينجا يك ترم بالاتر كه مي روي
...
عجيب است
سر كلاس ما
✔ جاي بالا رفتن ِ شعور و ارزش و حيا خالي ست
هر روز غيبت مي خورد
و سرانجام حذف مي شود:)
گاهـــي
كسي همراهيـَت نمي كند
كسي تو را نمي فهمد
كسي هم قدمـت نمي شود
خستـه مي شوي از همه چيـز
مي خواهي از ايـن دنيــا پيــاده شوي
سخـت است...
و مـــن اين روز ها
هم چنــان قدم مي زنم
با همــآن همـراه هميشگي
«حريم مشكي من»
چــادرمـــ!
تو مے توانـے موهايت را بلـوند كنـے و بريزے بيروלּ
تا استادمآלּ، نگاهش بيشتر بـﮧ تو باشد
تو مے توانـے صدايت را نازك كنـے
تا استادماלּ، پاسخگوے سوال تو باشد
تـو مے توانـے بـا استادمآלּ بگويـے و بخندے
تا در نمره هايت ارفاقـے صورت گيـرد
تـو مے توانـے حتـے عشوه بيايـے
تـا در دل استادمآלּ جاے بگيرے
ولـے مـלּ
در كـلاس مے نشينم و درس مے خوانمـ
آنقدر مـے خوانمـ
تا تنـہا بـﮧ عنواלּ يـك "دانشجوے موفق" در ذهـלּ استادمـآלּ بمــآنمـ
مـלּ حتـے
تمــآمـ" نمــره هاے بيستمـ" را بـﮧ تـو هديـﮧ مـے دهــمـ
زيــرا اراده ے مـלּ
بـﮧ لطــف وجــود "تــو "ها ، راســخ مـے شود...
نه مانكن اند
نه عروسك
اين ها مثل من و تو
قلــب دارند
قلبـﮯ كه پشت اين شيشه ها ديگر نمي تپد
روح دارند
روحـﮯ كه به جاي پرواز ، پشت اين شيشه ها حبس مـﮯ شود
اينجا فقط يك چيــز كم دارد
آن هم يك جـــارچـﮯ
كه بگويد
حراج است حـــــــــــــرآج!
مـﮯ گويند
براے شناخت دختر،
مــآدرش را بايد ديد.
مـלּ دختــر فاطمــﮧ (س)امـ
از مـــآدرمـ آموختــﮧ امـ
نامحرمــ بودלּ ،
بـﮧ چشم بينــا نيست!(1)
مادرمــ را اگر شناختـﮯ
تمــآم دخترآלּ پاك سرزمينمــ را خواهـﮯ شنـــآخت
من يــك دختــــرم
بـا "عروسكـــ هـآيم" بـآزے كردمــ
بـا "رويــا هــآيــم" بـــزرگ شــدمــ
بـا "اشكـــ هآيـم" خــو گرفتــمــ
و
بـا حفـظ "ارزشــ هآيـم" بـه اوج مـﮯ رسمــ
ايـن است دنيـــآے دختـــرانه مــن ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
شما بـﮧ مـלּ بگــو ، اُمـُـل!
مـלּ حتـﮯ
بـﮧ تـِراس خانـﮧ ماלּ هم كـﮧ مـﮯ روم
حجـآب دارمـ .
يــآد گرفته ام
حجـآب ،فقـط براے خيابـآלּ نيست!
تـِـرآس همـ نامحـرم دارد...
نسيمـے مُلايــم مے وزيـد
چه هنــرے بود رقص ِ بلونــدے هايت در هوا
چه خنـَـك مي شدے با آن آستيــن كوتاه
چه جذاب بـودے با آن عشـوه و خنده هـا
كنـــآرم نشستـه بودے
و حس نكــردے
لــــذت مرا
وقتے راننــده
مــرا "خانـوم" خطــاب كرد
و تــو را "خانــومي"
...
و مـלּ همچناלּ به خانم بودלּ خود مے بالم...
فرقـﮯ نمـﮯ كند
كجآ
يــآ
كِـﮯ!
در هيــاهوي اين شهر
هركجا و هر وقت دچار واهمه شدي
با "ايمـانت" وضــو بگير
زيــر لـب
نيـَـت كـלּ
"حجآب مـﮯ كنم قربة الـﮯ الله"
بــﮯ خود
برايم دليل و مدرك نيــــــاور!
مــלּ يكـــ دخترمــ
مـﮯ دانمـ كـه صـلاح مــלּ در "حجــاب" استـــ
بــــراي مـלּ
دليلـﮯ بزرگـــ تر از "سخن خدايــمـ" نيستـــ
مـלּ حجـــــاب مـﮯ كنم
چون خــداي مــלּ اينگونـه مـﮯ خواهـد (1)
1.ای پیامبر ، به همسران و دخترانت و زن های مؤمنان بگو روسری ها و چادرهای خود را بر خویش بیفکنند. این ( کار ) نزدیکتر است به آنکه ( به حجاب و عفت ) شناخته شوند تا مورد تعرض و آزار ( فاجران ) قرار نگیرند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.{احزاب/59}
1.پيامبر اکرم (ص):«مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا يَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِي الدُّنيا اَلْفَ عامٍ فِي النّار»:هرکس با نامحرم شوخي کند،در مقابل هر کلمه اي که در دنيا با او سخن گفته است، خداوند هزار سال او را در جهنم زنداني خواهدکرد{وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹۸/ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 334}
تمــآم ِ كمـد هـآ را زيــر و رو مـﮯ كنم
لبـاس هاے بهارے
بارانـﮯ هـآ
خانگـﮯ هآ
مجلسـﮯ هـآ
خستـه مـﮯ شوم از اين همـه رنگ و مـدل
نگـآهـم به تـو گـره كـه مـﮯ خورد ،
آرامــ مـﮯ شوم .
ساده بودنت ، دنيــآ مـﮯ ارزد
مشكـﮯ ِ آرام ِ من :)
بـه خاطر بسپار
صدايت "دلنشين" است
قشنگ نيست بر هر دلـﮯ نشستن (1)
...
بــرادر دينـﮯ من!
فراموش نكن
بعضـﮯ كارها "واجب" نيست
مثل سلام كردن (2)
1.فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا : پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.{احزاب/ 33-32}
2.امام صادق(ع) فرمود:«رسول خدا بر زنان سلام می کرد و آنان نیز پاسخ می دادند و امیرالمؤمنین نیز بر زنان سلام می کرد و سلام کردن به زنان جوان را نمی پسندید و می فرمود: می ترسم از صدای او خوشم آید که در این صورت گناهی که نصیبم می شود، بیش از پاداشی باشد که از سلام کردن نصیبم می گردد.»{وسائل الشيعه ، ج 20،ص234،ح3}
هر قدمـﮯ كـه بر مـيداشت
صدايـﮯ جديد مـﮯ شنيـد:
" آهاي خوشگله
نازتوووو
شماره بدم؟؟
چند ميگيري؟؟
خانوووومي افتخار ميدي؟
بيــب بيــب (ماشين اطراف)
كمر باريك من!؟ "
...
چيزي هـم نمـﮯ گفـت
دلــش خـوش بود بـه اين جملـه
"دل بايد پاك باشد" (1)
غافـل از
ربــودن ِ چشمـ ها و دلهـاي پاك...
1
.واعْلمْ أنِّ لِكُلِّ ظاهِرٍ باطِناً على مِثالِهِ، فما طاب ظاهِرُهُ طاب باطِنُهُ، وما خبُث ظاهِرُهُ خبُث باطِنُهُ:
و بدان هر ظاهري باطني متناسب با خود دارد،آنچه ظاهرش پاكيزه،باطن آن نيز پاك است و آنچه ظاهرش پليد ،باطن آن نيز پليد است. {امام علي(ع)نهج البلاغه/خطبه 154}
خستـه از نگآه هاي هوس آلود
امآ
خجالـت مے كشيد برگردد
مے ترسيد از همهمـه ها و پچ پچ ها...
بگذار من بـه تـو بگويم: خواهرمـ!
از يكجايـے بايد همـه پلهاي پشت سرت را خراب كنے
از يكجايـے بـه بعد بايد براي خودش باشے
يك جاهايـے بايد سرت را بيندازي پاييـלּ
و فقط بـه خودش توكل كنے(1)
بدوלּ شنيدלּ هيچ صدايے...
آيا او بـراي تو كافے نيست؟ (2)
1.وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ : و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس {آل عمران / ١٢٢}
2.أَلَیسَ اللهُ بِکَافٍ عَبدَهُ : آیا خدا برای بنده اش کافی نیست {زمر/ 36}